شهادت امیر المؤمنین علیه السلام ( ضربت خوردن )
با کــوله بــار نــان؛ شـبِ آخــر قـیــام کرد مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد یک در میان جــواب ســلامش نمی رسیـد آن که خــدا بــه هــر قــدم او ســلام کـرد هم جود کرد و هم به خودش ناسـزا شنـیـد او بــاز هــم مقــابــلــشــان احـتــرام کـرد ازغربتش به قول خودش بس، که روزگار با مــرتضی معــاویــه را هـم مــقــام کرد بر دوش اوست چـرخـش دنـیـا ولی بر آن طفلی نشست و حس نشستــن به بــام کرد بعــد از نـمــاز نــافــلــۀ شب بــلــنــد شــد سمت مــدیـنــه فــاطمه اش را ســلام کرد بـا ایـن ســلام روضــه آخــر شــروع شـد با خــاک های چــادر زهــرا تــمـام کــرد غـمگـیـن تـرین امـیــر، الهــی که بـشکــنـد دستی که خــنــده را به لب تو حــرام کرد هفت آسمان به جــوش خــروش آمده مرو آن را عـلی به گوشه ای از چشم رام کرد جای صــلات ماذنه با صوت مــرتضی حــیَّ عَلَی الــعَــزایِ عـلـی را پــیـام کـرد بیــدار کرد قــاتــل خود را که حــاضـرم با شوق خویش خون خودش را به جام کرد تا ضربه خــورد عــالــم آدم به سـر زدند درعرش و فرش گریه خواص و عوام کرد تا ضربه خورد خنده به لب های او نـشـست گویا به زهر تیــغ عســل را به کـام کــرد دستی به روی دوش حـسن تا به خـانه اش هر کوچه را به خون سرش سرخ فام کرد در خـانه زینب است رهــایــم دگــر کــنـید آری رعــــایــت دل او را امــــام کــــرد زهراست کعبه و حجرش زینب است و بس روی جــبــین دخــتــر خــود استــلام کرد آری رعــایت دل زیــنــب سفــارش اسـت وای از دمی که بنت عـلی رو به شام کرد آن دختــری که ســایه او هم ندیــدنی است خـیـل عـدو به دور و بـرش ازدحـام کرد |